یادگاری برای تو
هر چی که گذشت
باران دوباره بارید وبارید...! صدایش همچنان در راهوروی قلبم راهور است . باران دوباره بارید و بارید تا شاید این بار زمین تشنه را بتواند سیراب کند . ساعاتی گذشت زمین و باران به مشاجره ی خود ادامه دادندتا حدی که فریاد ابرها گوش زمین را لرزاند و گفت:زمین یا باید بارش را بپذیردیا تشنگی را.... زمین به فکر فرو رفت،ابر دوباره غرید،گفت:این سوال جوابی ندارد؟ زمین گفت:تشنگی را قبول دارم و اورا میپذیرم،چرا که سیرابی من باعث تباهی باران است، و می توان گفت:بی بارش عشق هم زندگی هست…
Power By:
LoxBlog.Com |